جدول جو
جدول جو

معنی ناظر مشهدی - جستجوی لغت در جدول جو

ناظر مشهدی
(ظِ رِ مَ هََ)
مولانا ناظر مشهدی، یا ناظری مشهدی. از شاعران معاصر با امیرعلشیر نوائی است، میرعلیشیر در مجالس النفائس او را ’جوان بفهم که در ذهن تصرف تمام دارد’ وصف کرده است و مؤلف صبح گلشن رفتار و گفتار او را ’به طریقۀ بخردی’ دانسته. او راست:
می شود در قهر اگر خود را کشم ازبهر او
وه چه قهر است این که خود را می کشم از قهر او.
رجوع به مجالس النفائس ص 88 و 262 و مطلعالشمس ج 2 ص 448 و صبح گلشن ص 499 و قاموس الاعلام ج 6 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ رِمَ هََ)
در مشهد مقدس رضوی به عطاری مشغول بوده، گویند در عهد شباب به عالم بقا رفت. از اوست:
از فریب باغبان غافل مباش ای عندلیب
پیش از این من هم درین باغ آشیانی داشتم.
(آتشکده ص 76) (قاموس الاعلام ج 4).
صاحب تذکرۀ نصرآبادی آرد:...از شاگردان امتی تربتی است... از اشعارش اوست:
ز بس دورنگی مردم به یکدگر دیدم
تسلیم ز شب و روز خود که یکرنگ است.
از بس فریب مغلطه خوردیم از سراب
لب تشنه در کنارۀ زمزم گداختیم.
ز دیده ام همه عالم پرآب و من لب خشک
فرات عالمم و کربلای خویشتنم...
سالها خاکستر مجنون و خاک کوهکن
جمع میکردند تا رنگ دل ما ریختند.
تمام عمر صرف گریه کردم وز نم اشکی
نه گل در باغ و نه خاری به هامون پرورش دادم.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 305)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رِ مَ هََ)
میرزا محمدطاهر مشهور به وزیرخان برادر میرزا محمدرفیعبن محمد مشهدی، متخلص به باذل متوفی به سال 1124 یا 1123 هجری قمری رجوع به الذریعه ج 7 ص 91 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ یِ مَ هََ)
از نادراندیشان بود و نوبتی هم در هند ورود نمود. این بیت از اوست:
به ناخن می گشایم عقده های موی ژولیده
سیه بختم چه سازم درخور مو شانه ای سازم
لغت نامه دهخدا
(یِ مَ هََ)
از شاعران ایرانی مقیم هند است. وی بروزگار جوانی بدکن رفت و سی سال در آنجا بسر برد. ’و از آنجا به دارالخلافۀ شاه جهان روآورد و نواب برهان الملک سید سعادت خان بهادر به کمال قدردانی مسکنی و وجه معاشی برایش معین فرمود بعد چندی به نیت حضورخدمت نواب در شهر اود، از دهلی برآمده در اکبرآباد به صوب دار بقا رحلت نمود’. این ابیات ازو در تذکرۀ صبح گلشن نقل شده است:
آتشکده در سراغ ما می سوزد
پروانه ز رشک داغ ما می سوزد
شمع دل ماست روشن از مهر علی
تا صبح ابد چراغ ما می سوزد
لغت نامه دهخدا
(نَ رِ مَ هََ)
از شاعران قرن یازدهم هجری قمری و معاصر نظیری نیشابوری است. وی ابتدا نظیری تخلص داشته و ’به سال هجری قمری به هندآمده نظیری نیشابوری از او خواست که ترک این تخلص کند، وی یاء آخر را انداخت و از آن به بعد نظیر تخلص شد و نظیری نیشابوری ده هزار روپیه به وی بخشید’، وی در بیجاپور هند منشی عادل شاه بوده است. او راست:
به صحبت گل و بلبل از آن خوش است دلم
که آن به روز ملاقات دوستان ماند.
وداع آشیان ای مرغ جان کامروز در گوشم
صدای خانه گم کردن ز پرواز تو می آید.
پند ضایع کرده هر کس پندگوی من شده
زآنکه از بسیاری پیکان دلم آهن شده.
(از فهرست کتاب خانه مجلس شورا ج 3 ص 441) (تذکرۀ سرخوش ص 112) (روز روشن ص 836) (ریاض الشعراء ص 137) (آتشکدۀ آذر چ دکتر سادات ج 2 ص 509 و 716)
لغت نامه دهخدا